اولش کجا بودم؟

ساخت وبلاگ
+ فقط باید درک کنی... تو خیلی هستی میچ! - خیلی چی؟ + با یه دختر آشنا میشی، شاید خوشگل باشه، شاید باهوش باشه، شاید بامزه باشه، شاید والدینت ازش خوششون بیاد. شاید خیلی شانس بیاری و یکی دو تا از این ویژگی‌ها رو داشته باشه. تو همه‌اش رو داشتی. این خیلیه.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 8:32

گفتی مرا به خنده: «خوش باد روزگارت» کس بی‌تو خوش نباشد، رو قصه‌ی دگر کن                                                                                      مولانا + شعر ارسالی از محمدحسین حفظه الله اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 137 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 22:00

بچه که بودیم وقتی کفشدوزکی در حیاط یا میان سبزی‌هایی که مامان خریده بود پیدا می‌کردیم می‌گذاشتیمش رو دستمان و دعا می‌کردیم برود روی انگشت اشاره‌مان. بعد چشم‌هایمان را می‌بستیم و در دلمان به چیزهایی که می‌خواستیم فکر می‌کردیم. آبجی بزرگه گفته بود به آرزوهای واقعی‌تان فکر کنید. آروزهای خیلی خیلی خوب. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

همین الان پیامک رسید که محمد یس صحیح و سالم به دنیا اومده و کلی باباش ذوق کرده:) یه جوری از بابا شدن دوستم خوشحالم که انگاری خودم بابا شدم. خدمت شما عرض شود که پیمان دوست منه نه داماد ما:) از صبح کلی پیام تبریک تحویل گرفتیم که دایی شدنتون مبارک. من 5 بار تا الان دایی شدم به خدا بسه برام. همینا مخم رو خوردن. همین 5 تا کچلم کردن:) دعا کنید یه روز منم بابا بشیم. بابای فاطمه کوثر... + تا امروز اسم دخترم رو به هیچ‌کس نگفته بودم. حتی مادر و خواهرام. یه بار اسم پسرم رو گفتم گذاشتن رو بچه‌شون:) ببینید چقده شما عزیزید. ++ برای شب امتحانی‌ها: اول برگه‌هاتون سلام کنید. حتی شده یه جمله حالا نه چاپلوسی یه چیزی که بخوره به تصور معلم از شما به زبون خودتون برای معلم‌تون بنویسید. هنر ظریفیه که اگه درست و به جا باشه معلم‌ها یه دفعه جا می‌خورن و وسط خستگی تصحیح کردن برگه‌ها حال‌شون خوب میشه. بعدم با برگه‌تون مهربون‌تر می‌شن.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

آفرود: الان نسبت به دنیا هوشیار و بیدارم. قبلش خواب بودم. اینجوری بود که گذاشتیم اتفاق بیفته. وقتی کنگره رو سلاخی کردن ما بیدار نشدیم. وقتی تروریست‌ها رو مقصر دونستن و قانون اساسی رو معلق کردن ما اون وقت هم بیدار نشدیم. گفتند اینها همه‌اش موقتیه. هیچ‌چیزی فورا تغییر نمی‌کنه. تو وانی که به تدریج گرم میشه، قبل از اینکه بفهمی می‌جوشی و می‌میری... اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

آخشام گلدیم اوا هر نمه ایستدیم دیمیم اولمادو. دوردوم گتدیم مطباخا گوردوم سوگلیم دوروپ سماورین اوستونه. چای دملیردی. هشزاد دیمدی. اله باخدی منه. مننه دوردوم پنجره این یانوننا هی باخدوم اشیکه. بیر بش دیقه اوجور گچدی. دا صبریم توکندی. دیدیم هانسو قبلیینن سنن من گرک بوجور اولاخ؟ دا هاردا سنی آختارام؟ بو مثنوی هادا توکنر؟ دوردو گلدی منیم یانومنا. گنه هشزاد دیمدی. الیمی توتدو. باخدوم بلسینه. چخ گوزل. چخ ایستملی. گولدو. طاقتیم توتمادی گوزلرینه باخام. باشومو سالدوم آشاغوا. گتدی چای توکدو گتیردی. اتدو منیم یانومنا. دیدی بویوروز. ایکیمجی دفیدی بیر نفر منه چای توکوردو. دا المازدی دیم من چای ایچمنم. چایونو گتورنده گوردوم گولور. باخدوم بلسینه. تلیسیردیم بلسینه دیم که اویاندیم! گوزلریم یاش اولموشدو. دیلیمنه دیدیم: دا هانسو دلینن دییم؟ + داشتم "کتاب حرف می‌زند" را می‌خواندم که علی گفته بود سیزده خان زندگی‌اش را چطور می‌خواهد بگذراند. اولش نوشته بود ترکی یاد بگیرم. ترکی یاد بگیرید. ++ تقاضای ترجمه نکنید.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 187 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:04

تو پیکی بلایندرز تامی شلبی و برادراش تو جنگ جهانی اول وقتی تو جبهه فرانسه برای انگلستان می‌جنگیدن تو به نبرد جا می‌مونن. نیروها عقب نشینی می‌کنن و گویا سواره نظام نمیاد به کمک اونها. وقتی فکر می‌کردن آخرین لحظه‌های زندگی‌شون رو میگذرونن با هم یه سرودی رو می‌خونن و آماده مردن میشن که یه دفعه سواره نظام از راه میرسه. اونا زنده می‌مونن. مدال می‌گیرن و به خونه برمیگردن. اما اون آدما دیگه وجود ندارن. اونایی که به خونه برمیگردن هیچ شباهتی با اونایی که به جنگ رفتن ندارن. یا به قول خودشون اون آدم دیگه وجود نداره. هر بار تو فیلم که لحظه مرگ یکی‌شون نزدیک میشه انقدر بی‌خیال و آماده‌ان که دشمناشون هم می‌ترسن. همین هم باعث شده که توماس شلبی تا اپیزود چهارم هنوز سر پا و زنده است. آدمی که یه بار مرده دیگه چیزی برای از دست دادن نداره. به قول خودش من از اون لحظه تو جبهه تو وقت اضافی زندگی‌ام. آدم برای وقت اضافی که چونه نمی‌زنه. من باید اون روز مرده بودم. از 29 آذر 96 ساعت 11:30 دقیقه هم من دیگه تو وقت اضافی زندگی‌ام انگاری. می‌تونستم همون لحظه تموم بشم. این وبلاگ اینجا می‌موند و شاید ماه‌ها بعد شما می‌فهمیدین چه اتفاقی افتاده یا چی شده. شایدم اصلا هیچ‌کس چیزی نمی‌فهمید. می‌تونستم امروز نباشم. ال کلاسیکو رو نبینم. سوالات امتحانی بچه‌ها رو طرح نکنم. گزارش مزخرف مزدک رو گوش ندم و از به کار بردن اصطل اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

بعدازظهر با سردرد و سرگیجه به خانه می‌آیم و نمی‌دانم از آلوگی هوا به کجا باید پناه ببرم؟ کمی می‌خوابم. خواب عجیبی می‌بینم. پدر نشسته و می‌گوید چرا در زندگی چیزی نشدی؟ تو هم هستی! یک گوشه نشسته‌ای و انگار من فقط تو را می‌بینم. می‌خواهم تو را به پدر نشان دهم که چرا چیزی نشده‌ام؟ می‌خواهم تو را به دارایی‌هایم اضافه کنم. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟                                                            شهریار اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

حمید هیراد داشت میگفت شوخیه مگه بذاری بری نمونی... که میز و لپ تاپم شروع کرد لرزیدن....چند لحظه بعد هندزفری ها داشت از گوشم کشیده میشد و لپ تاپ روی لبه میز داشت سقوط میکرد و من فقط داشتم تلاش میکردم که خودم را به در اتاق برسانم... اتاق میلرزید انگار داخل گهواره باشم به در که رسیدم تازه مغزم به یادش آمد که یک سری چیزهایی به ما یاد داده بودند و قرار نبود وقتی در طبقه دوم هستی به راه پله فرار کنی و خودت را گیر بیندازی. قرار بود بروی گوشه دیوار و سرت را بین پاهایت بگیری... و تلاش کنی زنده بمانی. یک لحظه دستم به دستگیره ماند و وقتی یادم آمد مادر و خواهرم طبقه پایین هستند فقط با خودم فکر کردم قبل از تمام شدن همه چیز ببینمشان. همین. تمام آن چیزهایی که در لحظه آخر تمام همسایه ها در کوچه و همین حالا بین شوخی های از روی ترس و نگرانی در خیابان های پر از ترافیک و مردم سردرگم اتفاق دارد می افتد همین است که از حال هم با خبر شویم. زلزله تا همین الان که به صندوق عقب ماشین تکیه داده ام و دارم اینها را مینویسم درس بزرگی بود. وقتی همه چیز را در خانه رها کردیم و به خیابان آمدیم و فهمیدیم وقتی لحظه آخر فرا برسد همه آنچه دوست داریم بیش از یک کوله ساده کوچک نیست و چند چهره نگران اما خوشحال که هنوز صدای همدیگر را میشنویم. شما فردا یلدا را جشن میگیرید اما چه یلدایی بشود امشب ما.... + التماس دعا و حلالیت از اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 132 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 22:30